“دوست داری یه بار دیگه زندگی کنی؟”
زندگی آروم و نرمالی بود که یه آدم معمولی میتونست داشته باشه.
بدست آوردن شغل، دیدن ‘اون’ و ازدواج کردن، و بعد، گذروندن زندگی با خانواده عزیز خودت.
کانگ جینهو توی زندگی اولش بعد از اینکه خانواده و پاهاش رو توی یه حادثهی غمانگیز از دست داد خودکشی کرد. توی زندگی دوم به عنوان ارباب شیطانی سرخ توی ژونگیوان به شهرت
هیولای ناشناختهای، در کنار "ابر انسان هایی" برای کشتن اونها روی زمین ظاهر میشن. با این هیولای مرموز و ابرانسان ها، دورهی جدیدی از "دوره ی ابرانسان ها" شروع میشه!
[شما وارد سیاهچال خروجی اول ایستگاه گوآچون شدید.]
وقتی دانش آموز دبیرستانی سابق کانگ وو جین میفهمه بعد از اینکه ۲۰ سال پیش به دنیای دیگه احضار
چئونگ یان در زمان سفر میکنه و وارد دنیایی شبیه اروپای قرون وسطی میشه،میشه رولاند چهارمین شاهزاده سرزمین.اما این دنیا اونطوری که باید باشه نیست.جادوگرا و جادو اینجا عادی هستن.رولاند
وقتی بدبخت باشی حتی تناسخ هم که پیدا میکنی میوفتی وسط یه بدبختی دیگه! کیم سو هوی مهندس برای اینکه گشنه نمونه روز و شب حمالی و بنایی میکنه تا اینکه یه روز به بدن یه اشراف زاده ی
چِئونگ میونگ، سیزدهمین شاگرد فرقه کوه هوآ، یکی از سه شمشیرزن بزرگ، استاد تکنیک تیغه ی شکوفه، چِئونما رو که اغتشاش و ویرانی رو برای جهان به ارمغان آورد شکست داد. بعد از نبرد، اون
شیطان آسمانی،بائک جونگ هیوک چشماش رو باز میکنه و میبینه توی بدن پسر بزرگ خاندان دیمیتریه که به احمق دیمیتری ها مشهوره.... این کار بعد از وقفه برگشته
وقتی یه بد بخت همیشه شکست خورده باشی
دوست داری چی بشی...
معلومه میخوای بهتر باشی
من همیشه اون بدبخت توی داستانهاتون بودم
دنیا رو به پایانه. هیولاهای افسانه ای در همه جا ظاهر شدن، مردم می خورن، کنترل خیابان ها رو در درست گرفتن و در ساختمان ها و مترو شروع به ساختن سیاه چال کردن. اگه بتونید در این دنیای آخرالزمانی یه شغل انتخاب کنید،