“دوست داری یه بار دیگه زندگی کنی؟”
زندگی آروم و نرمالی بود که یه آدم معمولی میتونست داشته باشه.
بدست آوردن شغل، دیدن ‘اون’ و ازدواج کردن، و بعد، گذروندن زندگی با خانواده عزیز خودت.
نوشته شده در پنجشنبه, ۸ تیر ۱۴۰۲، ۰۸:۵۳ ق.ظ
توسط امیر مسعود
خلاس دستان : اون بیدار شُد، و دنیا تغییر کرده بود.
دبیرستانی که میشناخت حالا جادو یاد میدهد، دانش آموزان را تشویق میکنند که بزرگترین جادوگری که میتوانند بشوند…
خارج از مرزهای شهر، جونورهای جادویی میچرخند تا آدمها را شکار کنند.
نوشته شده در جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۵۴ ب.ظ
توسط امیر مسعود